دل درد

خفه شدم

دیوانه شدم از این همه .....؟!!

واقعا که آدم حالش به هم میخوره؟!! آخه اینم شد زندگی؟ به برگ گل نوشتم من ؟!!! ؟  آدم میترسه ۲ کلمه حرفه حساب بنویسه؟! آخه بابا جان٬ شما ببین بقیه چیکار کردن؟ چقدر خون دل خوردن؟ چقدر جنگیدند! فکر کردین با این یکی چند سال میتونین چیزی رو عوض کنید؟ قرنها کار طاقت فرسا میبره! اینقدر حرصم در میاد از این آدمایی که همش تز میدن؟ مردیم از بس دنباله رو بودیم؟ آقا نمیخواهیم! مگه زوره؟ تزهات رو نگهدار واسه خودت! تو میتونی دلمو شاد کنی؟ نه هیشکی نمی تونه! فقط خودت میتونی. باید بخوایی تا بتونی واسه خودت یک کاری بکنی. خیلی غر زدم! خیلی حرف دارم٬ اما می ترسم.  یکی نیست به این یارو بگه یه خورده کمتر منم منم کن. گاهی خوبه آدم کمی به عقاید خودش شک کنه٬ بهشون فکر کنه؟؟ یکم مختون رو از این آکبندی در بیارید ٬ خواهش میکنم!!!!!!!!!!!۱

نظرات 1 + ارسال نظر
شراره پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 05:29 ب.ظ

عزیزم یکی غلط میکنه پا رو دم تو بذاره و با اعصابت بازی کنه تیکه تیکش میکنم
میبخشید یه خورده مشغله داشتم وقت نکردم بهت سر بزنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد