اون تو که بود تحت تاثیر در باغ سبزها با خودش گفت چه ایرادی داره٬ پس انداز این چند ماه میدم٬ اگه گرفت که خوبه دیگه٬ اگرم نشد ٬ خوب فکر می کنم که ۴-۵ ماه دبرتر اومدم سر کار توی این شهر....اما

بابا عجب گیر سه پیچ داده بودند. با اون عقل ناقصش فهمیده بود که به زودی کار این سیستم تعطیل میشه. خلاصه به هزار دلیل و هزار و یک بهانه از زیرش در رفت. اصلا رابطه اش رو با اون دوستش قطع کرد.

قصمون داره یه سمت ناخوشایندی میره! تصمیم گرفته بود درسش رو ادامه بده  هر جوری شده و خودش رو بالا بکشه. .... کم مونده بود به اینکه دیپلم بگیره

حالا تو این گیر و دار تو محل کارش متوجه یه نگاههای .....شده٬ اینو چکارش کنیم حالا؟!

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1385 ساعت 06:12 ب.ظ http://aakharinaarezoo.persianblog.com/

ممنون که دیروز توضیح دادین ماجرا چیه.

[ بدون نام ] دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1385 ساعت 06:31 ب.ظ

اگه ممکنه یه سر برین وبلاگ من٬ ببینین کامنت شنبه ۲۳ دی٬ ساعت ۲۱:۴۳ رو شما گذاشته بودین؟ ( یا یه نفر دیگه به اسم شما...)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد