چقدر هوا گرمه امروز.
دارم خفه میشم.
بازم ۲-۳ روز دیگه باید برم. اما کجا٬ خدا میدونه.
همه آدما میرن. اما مگه منم آدمم؟!!


من از تبار پاک آریایی
قشنگترین قصیده رهایی

آهای مردک به جای پاک کردن صورت مسأله راه حل پیدا کن. اونا پدر مادر ندارن به ما چه ربطی داره. تو که پدر مادر داری کارت رو درست انجام بده٬ هر چند میدونم که تو مخت جز کاه چیزی نیست.

من نمیدونم چرا این کانتر الکی هی زیاد میشه٬ فکر کنم خراب باشه. وگر نه فکر نکنم روزی ۱۰-۲۰ نفر بیان اینجا رو بخونن.

ما خیلی آدمهای خوش شانسی هستیم
میگویید نه؟
کافی است نگاهی به دور و برتان بیاندازید تا برایتان ثابت شود.

نگفتم؟...!

ماهی رو هر وقت دندونشو بشماری از اون ور بوم میوفته!!!

زندگی آبتنی در حوضچه اکنون است، یعنی چه؟

 

اگر این روزها  تلویزیون نگاه کنید، برنامه های خیلی جالبی و آموزنده ای پخش می شود!! و میتوانید خیلی چیز یاد بگیرید. به خدا!!!  جدی می گویم،چرا مسخره میکنید، مگر لقمان را فراموش کرده اید؟! خیلی باحاله ها....

مثلا من امشب یاد گرفتم که گوزنها مثل گاو نفهمند و برای رفع تشنگی خود در یک بیابان برهوت حاضرند جان خود را هم بدهند، تازه آنها فقط وقتی می ترسند و فرار می کنند که عالیجناب تمساح به آنها حمله می کند. هنگامی که تمساح آرام میشود، آنها هم دوباره به کنار آب بر گشته و میاشامند. دلیلش این است که گوزنها مثل گاو فقط از خطراتی که می بینند می ترسند و دور اندیشی ندارند. تازه ما آدمها اصلا مثل گاو نیستیم و از اینکه ممکن است بعدا زلزله بیاید خیلی میترسیم. تازه در برنامه دیگری چیزهای بهتری یاد گرفتم که حتی کمک کرد ریاضی من قویتر بشود، که آن را بعدا اگر فرصت شد میگویم. فعلا زیاد حرف زدم و چو ن میترسم به وراجی محکوم شوم خداحافظ.

مرده


Always put yourself in others' shoes

همه جا خالی است. تا مغز استخوان پوکم.  تهی شدم.

سفید سفید است، اما سیاه است. دلم می خواهد بخوابم،

آسمان صاف،  صدای موزیک به همراه پارازیت های همیشگی

صدای فن های پی سی و ماشینهای سرگردان و  آدمهای توی این ماشینها، هر کدام قصه ای دارند.

دارم همه تلاش خودم را انجام میدهم تا متفاوت باشم، اما بیهوده است.

تایپ فارسی را هنوز روان نشده ام، مخصوصا اینکه برچسب ها هم رنگشان رفته باشد.

تابه حال به اثر موزیک موقع مطلب نوشتن فکر کرده اید؟ من که فکر نکرده ام!

 گیتار رو خیلی روست دارم. اما حیف...

دیشب با خودم به گذشته رفتم . کاش یکی به من بگوید چه خبر است؟!

 راستی ... چرا به نظر میرسد که ماه دور خودش نمی چرخد؟ شاید میچرخد و من نمیدانم.

 هیچ وقت از حرکت ماه سر در نیاوردم. آخر ما که می چرخیم، مگر ماه تافته جدا بافته است؟

چقدر متفاوت گشته ام!!!!!!!!!!

باز هم سفید است و نا نوشته.........

آخرشم نشد، تغییر چقدر سخته، پس چرا من همش دارم خودم رو خفه می کنم که بقیه رو عوض کنم؟! از خودم باید...

اه چقدر مزخزف شد امشب، به خاطر هوای گرم این روزاست، زده به سرم.

 

آی .... یه لیوان آب بده بخوریم قربونت.

هشدار که گر وسوسه عقل کنی گوش                آدم صفت از روضه رضوان به در آیی

خوب به این بیت بالایی فکر کنید........   خیلی باحاله ها      :-)

دیشب از ترس تا صبح خوابشون نبرده، آخه آدم عاقل! چرا با خودت اینکارو می کنی، من که بهتون گفتم همین جا بمونین. وای از دست شما....

-------

کسی در مورد این جناب دکتر که زلزله رو پیش بینی کرده چیزی شنیده؟!

کی میدونه، شاید یه روز، شاید همین فردا یا پس فردا یا یه وقت دیگه.

ممکنه من، تو، یا شما، با شما هستم، آره خودتون، اشکالی داره؟!  نه اشتباه شد، قصد جسارت نداشتم با خودم بودم.

این روزا همه چی داره خراب میشه، بعضیا رو خودم میزنم خراب می کنم، بعضی های دیگه هم بقیه. خلاصه زندگی ما به معنای واقعی کلمه

داگی شده.

بچگی ها عجب دنیای بود. یه تیم محلی داشتیم اسمش وحدت بود، یادش بخیر. حالا این چه ربطی به اون داره خودت ربطش رو پیدا من.

تبریک

بازم زلزله؟!!!

زلزله وارد می شود....

خیلی درد ناکه٬ ملت از ترس جون چیکارا که نمی کنه!!!

زلزله اصلی ۲-۳ روز پیش بود اما صداش بعدا در می آد...

باش تا صبح دولتش دمید. خوابی؟