یک روز قبل از دوم اردی بهشت 1383، و دو روز مانده به ....
کاشکی....، نه....، چه فایده، دیگه وقتش رسیده. هیچ فاجعه ای نمی خواد رخ بده، تا امروز خودم وقتمو تلف می کردم ، از فردا مجبورم که تا یه مدت زورکی عمرمو هدر بدم. فرقش چیه؟
فرقش اینه که هر کار بیهوده اجباری می تونه آدمو دیوانه کنه، هر چند همین حالا هم ای ی ی همچین یه نموره، شایدم بیشتر، دیوانه هستم.
اینجا خیلی جای خوبیه، قابلیتهای زیادی داره که آدم میتونه ازش استفاده کنه، حیف که من سوادشو ندارم. از اینکه گاهی باعث میشم دوستان عزیزی به خاطر اومدن به اینجا وقتشون و .... تلف بشه ، شرمنده هستم. فکر کنم تا یه مدت نتونم بلاگم، هر چند که شاید به همون دلیل قبلی، اینجوری بهتر باشه. به هر روی از ته قلب از همه متشکرم.
اگه قالب می خوای یه سر به من بزن
طراح قالب برای بلاگ اسکی
اگه به خودت سخت بگیری همه چیز سخت تر از ائنی که هست به نظر میاد ... آروم باش .. به چند ماه بعد فکر کن که همه چیز تموم شده ... من یکی منتظر بر گشتنت هستم ... تا بعد
ما اومدیم رفتی؟
هر وقت اومدی خوشحالمون میکنی