شب شعر!!


 دیشب٬ شب شعری در دانشگاه امیر کبیر بر قرار بود٬ و شعرهای زیبایی سروده شد.
شعر زیر هم در مایه افشاری!!( ی یه همچین چیزی ) خونده شد.  یکی گفت...
باز هم شب شعر
و باز هم پسرها و دخترها...
وباز ...         
فکر کنم اینجوری بود. البته با معذرت از شاعرش که از بچه های پلی تکنیک بود. 

این شعر رو هم از وبلاگ زیبای سودا کپی کردم.

سخن عشق تو بی آنکه بر آید به زبانم

رنگ رخساره خبر میدهد از سوز نهانم

نه مرا طاقت غربت،نه تو را خاطر غربت

دل نهادن به صبوری، که جز این چاره ندانم

گاه گویم که بنالم، ز پریشانی حالم

باز گویم که عیان است،چه حاجت به بیانم

من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم

نه در اندیشه که خود را، ز کمندت برهانم

سخن از نیمه بریدم، که نگه کردم و دیدم

که به پایان رسدم عمر و به پایان نرسانم

نظرات 4 + ارسال نظر
واروژان پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:03 ب.ظ http://varozhan.blogsky.com


مینا پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 04:11 ب.ظ http://mina123.blogsky.com

سلام
خوبید؟
ممنونم سر زدید...شعر زیبایی بود...
بازم بیایید اونورا خوشحال میشم...
شاد...پیروز و پاینده باشید...

افشین پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:08 ب.ظ http://hadisedaghat.persianblog.com

درود . شعر قشنگی بود . وبلاگ خوبی داری .موفق باشی....
یاحق

مینا شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:08 ب.ظ http://mina123.blogsky.com

برای عرض تشکر اومدم اینجا و دیدن مطالب جدید...اپدیت نکرده بودید ولی دوباره این شعر زیبا رو خوندم و دوباره غرق لذت شدم...واقعا زیبا بود...
ممنونم که سر میزنید و خوشحالم میکنید...
باز هم منتظر حضور گرمتون در کلبه محقر خودم هستم...
سبز و برقرار باشید...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد