اینم یک شعر بسیار زیبا از طرف یه دوست خوب
و.....
به موسم رفتن تو هوا بارانی ست
و.....
به حسرت ندیدن دوباره تو ...
ابرها میبارند
و چه لذت بخش است ...
در زیر قطره هایی که در عزای تو
داغدار:
شلاق بر رخ زمین میزنند....
قدم زد !
و قطرات شبنم چشم ها را
با قطره قطره اشکهای آسمان ....
پیوند زد
وه
چه عاشقانه است
وجان میدهد برای رفتن
بگذارید بروم
بگذارید
میخواهم به افکار پیر و فلک زده تنهائیم
نه رنگ یخ زدگی
و نه رنگ مرگ
می خواهم به آسمان
رنگ چشمان تو را تزریق کنم
و به زمین .........
طعم لبهایت
تا جاودانه ترین من باشی
ستاره من
خاکستر نشین تنهایی من تا اعماق
جاودانه باش
و به یمن جاودانه بودنت بازگرد
ستاره من
بازگرد .... بازگرد.....
( شراره)
آه ،چه شبها که سکوت فراق
از پشت پرده های سیاه عیان می شد
چشم ستاره شد و نور ماه
درهم شد و محو شد و نهان می شد
سلام.. خسته نباشی ...
وبلاگتم همیشگی باشه
سلام خوبی؟ وب زیبایی داری. پیش منم بیا.منتظرم. یا حق
سلام..............
مرسی از اینکه بر من منت گذاشتی و شعر منو صفا دادی....
سرفراز باشی و پایدار